ديوگونه

خلاصه داستان:

پسری خوش تیپ خوشگل و پول دار و مغرور که مدام به چیزهایی که دارد می نازد و با حرف هایش دل بقیه را به درد میاورد عده ای طرفدار در مدرسه دارد و از نظرش زندگی کاملا بر وفق مراد است در این میان دختری ساده به سادگی پاسخ صحبت هایش را میدهد و باعث میشود قلب پسر کمی آرام گیرد و در این میان زنی با قیافه عجیب مدام او را تعقیب میکند و شبی که پسر را تنها میابد او را به پسری زشت و ترسناک تبدیل میکند او یکسال فرصت دارد تا دختری را عاشق خودش بکند و طلسم از بین خواهد رفت پسر که افسرده میشود به خانه کوچکی میرود و پدرش ترکش میکند از آن به بعد با مردی کور که دوست پدرش است و خدمتکارشان زندگی میکند بعد از گذشت چندماه که در خانه حبس شده بیرون میرود و هرروز یواشکی دختر را دید میزند روزی متوجه میشود دختر و پدرش گرفتار طلب کار ها شده اند او آن ها را نجات میدهد و از پدر میخواهد اجازه بهد دختر با او زندگی کند دختر به خانه پسر میرود و شبانه روز خود را در خانه حبس میکند کم کم به پسر علاقه مند میشود و روزی میرسد که قیافه وحشتناک پسر را از نزدیک میبیند اما بازهم با او مهربان میماند اما غصه اصلی وقتی است که پدر دختر بیمار شده و او مجبور است خانه را ترک کند پسر که فکر میکند دختر عاشقش شده نامه هایی را که از اول برایش نوشته به دستش میدهد و دختر با گفتن اینکه او فقط یک دوست خوب است او را ترک میکند پسر با شنیدن این حرف قلبش به درد میاید و این درحالی است که فقط چند روز باقی مانده دارد ...

بازيگران